عاشورای امسال ایران راه دیگری را می رود. ۷۲ تن نیستیم. ۷۲ میلیون نفریم.
برای مردن نمی رویم. به عشق زندگی و برای آزادی و بهتر زیستن پای به میدان
می گذاریم. سخن اما همان سخن حق و باطل است. سخن حقیقت است در برابر دروغ.
سخن مردم سالاری است در برابر حکومتی که مدعی است مشروعیت را از خود خدا می
گیرد. اینجا کوفه نیست. اینجا ایران است و ملتی آزادیخواه، به پیشواز
آرمان های خود می رود.

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

عاشورا فروغ جاودان آزادی

عاشورا فروغ جاودان آزادی

از آخرین خطبه های امام‌حسین در مکه

می‌بینید که پیمانهای دارید، ولی (از شکسته‌شدن) برخی عهدها و حقوق از دست‌رفته پدرانتان در هراس و ولوله‌اید. حال آن که پیمان رسول خدا بی‌مقدار گشته کورها و لالها و زمینگیرها در شهرها بی‌سرپرست
افتاده‌اند و بر ایشان ترحم نمی‌شود و شما درخورد مسئولیت و توانایی‌تان کار نمی‌کنید و نسبت به‌آن کس هم که وظیفه خود را انجام می‌دهد اعتنا ندارید و به‌مسامحه و سازشکاری و همکاری با ظالمان آرمیده‌اید…شما ستمگران را در مقام خود جا‌دادید و زمام امور خدا را در کف ایشان نهادید که به‌اشتباه عمل‌می‌کنند و در شهوات پیش می‌روند. فرار شما از مرگ و دلخوشی‌تان به‌زندگی گذرا، آنها را سلطه بخشیده. پس ضعیفان ناتوان را به‌ایشان تسلیم کردید تا برخی را برده و مقهور خود و برخی دیگر را به‌خاطر لقمه نانی بیچاره کنند. در مملکت به‌خواست خود حکم می‌رانند و راه رسوایی و پستی را برای هواهای خود هموار می‌کنند. بر خدای جبار جسارت کرده و زشتی و اشرار را پیروی می‌کنند. در هرشهری گوینده‌یی از جانب خود بر‌منبر دارند و این سرزمین
پایمال آنهاست. بر همه‌جای آن دست‌گشاده‌اند. مردم برده آنها و دراختیار ایشانند و هردستی بر‌سرآنان بکوبند. بر ضعفا و ناتوانان به‌شدت فشار می‌آورند. پس ای عجب و چرا تعجب نکنم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار است، یا باجگیری نابکار یا حاکمی که بر مؤمنان ترحمی ندارد … خدایا می‌دانی اینها را نمی‌گویم که چندین روز به‌فرمانروایی برسم و آرزوی آن را هم ندارم. می‌دانی که من مشتاق اصلاح دین تو هستم و خواستار آبادی شهرها و آزادی مردمم، و نمی‌خواهم بندگان مظلومت در دست ستمگران اسیر باشند. این ستمگران می‌کوشند چراغ هدایتی را که پیامبر میان امت برافروخته است، خاموش کنند ولی توکل ما برخداست
و ما به‌سوی او بازمی‌گردیم.

مجاهدین و پرچم سرخ حسینی


مجاهدین مفتخرند که پرچم سرخ حسینی را برافراشته نگهداشتند و اجازه ندادند که دین‌فروشان زمان یعنی خمینی و آخوندهای هم‌مسلک او چهره اسلام، چهره حضرت حسین، حضرت زینب، عاشورا، فدا و جانبازیها و دیگر پیامهای آنها را کاملاً محو و نابود کنند. در این مسیر ما به‌وسیله مسعود، حسین(ع) را دوباره شناختیم. چرا‌که او با الهام از مکتب حسین راه گشود و با تأسی به حضرت حسین فدا و صداقت را در همه سرفصلها سرلوحه جاهدین قرار داد و البته خودش پیشاپیش همه تا بن استخوان مؤمن و وفادار به حسین و عاشورا و عمل‌کننده به
پیام فدای حداکثر بود. به‌این‌ترتیب در عصر ما و در نسل ما کلمه عاشورا و «عاشوراگونه» با یکصدوبیست‌هزار جاودانه‌فروغ از یک واژه تبدیل به عمل شد، عملی توأم با پرداخت قیمت که ما در همه سرفصلها و در همه پیشرفتهای مقاومت خیرات آن‌را به‌چشم دیدیم و از آن بهره بردیم. کلمات حسین، زینب، علی‌اکبر، علی‌اصغر، عاشورا، کربلا، فدا، صداقت، جانبازی، پاکباختگی و همه ارزشهای مقدس عاشورای حسینی و کلمات و عباراتی مانند «هیهات منّا‌الذله» برای ما تبدیل به یک آرمان زنده و پویا شدند و در استراتژی و تاکتیک و در شیوه تصمیم‌گیری، راهنمای عمل قرار گرفتند… آخوندهای دین‌فروش حاکم بر ایران باید بدانند که اگر آنها به نام دین و اسلام این‌همه جنایت و بدبختی، این‌همه فقر و فحشا و این‌همه بی‌خانمانی و آوارگی برای مردم ایران به‌ارمغان آورده‌اند، در نقطه مقابلش، فرزندان آزاده مردم ایران در ارتش آزادی و در مقاومت سراسری، یا با اعتقاد به حسین و آرمانش یا با الهام از شعار آزادیبخش حسین یعنی «هیهات منّا‌الذلة»، جواب آنها را داده‌اند و حرف آخر را هم با آنها خواهند زد و آن روز دور نیست.

از زیارت و نیایش مسعودرجوی عاشورای حسینی - سال 1381


السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک و علی ارواح المجاهدین، الشّهداء فی طریقک
السلام علیک یا نورالله، السلام علیک یا ثارالله، السلام علیک یا ولی الله، السلام علیک یا حجةالله
سلام بر تو و بر همه جانهای پاکی که در آستان تو فرود آمدند، سرساییدند و سربلند شدند…


***

سلام بر تو و عترت و ناموس ایدئولوژیکی و همتا و همردیف آرمانی تو، صدیقه صغری، زینب کبری… سلام بر تو و سوگند مجسم وفا و پایداری، سپهسالار، سردار و برادرت عباس. «فرمانده دسته» تاریخی مجاهدین،‌فضل الله المجاهدین علی القاعدین… سلام بر تو و بر سردارانت حبیب و زهیر، فرماندهان یکانهای چپ و راست تو… سلام بر قاسم و علی کوچک و علی بزرگ و همه مجاهدان و قهرمانان رکابت سلام بر علی بن الحسین، حجت و جانشین برحق تو…‌لعنت بر یزید و شمر و ابن زیاد و ابن سعد لعنت بر خمینی و لاجوردی
مرگ بر خامنه‌ای و خاتمی و رفسنجانی

***

قسمتهایی از زیارت ناحیه مقدسه
در روایتهای معتبر، زیارتی منسوب به امام زمان نقل شده که کلام مهدی موعود در زیارت شهادتگاه حسین ومعروف به زیارت ناحیه مقدسه است. متن مشروح و پرشور این زیارت، با درود به انبیای بزرگ و آن‌گاه پیامبراکرم وعلی و فاطمه و حسن شروع می شود و پس از زیارت حسین در پایان ازیک یک شهیدان کربلا نام می‌بردو به قتله آنها لعنت می‌فرستد. با تمسک به آستان فاتح و بنیانگذار جامعه عاری از طبقات و ستم و زنجیر، جامعه بی‌طبقه توحیدی، بخشهایی از این زیارت را که خطاب به سید الشهداست می‌خوانیم: السّلام علی الحسین الّذی سمحت نفسه بمهجته سلام بر حسین که خون خویش را با بخشندگی نثار کرد
السّلام علی من اطاع اللّه فی سرّه و علانیته
سلام بر آن‌که خدا را در پنهان و آشکار اطاعت می‌کرد
السّلام علی من جعل اللّه الشّـفاء فی تربته
سلام بر آن‌که خدا در تربت و طریق او شفا قرار داد
السّلام علی من الاجابة تحت قبّته
سلام بر آن‌که استجابت دعا در آستانش مقرر است
السّلام علی من الأئمّة من ذرّیّته
سلام بر آن‌که امامان از او و از نسل او هستند
*
السّلام علی غریب الغرباء
سلام بر غریب غریبان
السّلام علی شهید الشّهداء
سلام بر شهید شهیدان
السّلام علی قتیل الادعیاء
سلام بر کشته نسل ناپاکان
السّلام علی ساکن کربلاء
سلام بر آرام‌گرفته در کربلا
السّلام علی من بکته ملائکة السّماء
سلام بر آن‌که فرشتگان آسمان بر او گریستند
السّلام علی من ذرّیّته الازکیاء
سلام بر آن‌که تبار او سلاله پاکانند
السّلام علی یعسوب الدّین
سلام بر سرور و سالار مکتب و آیین
السّلام علی منازل البراهین
سلام بر منزل و منزلهای بینه‌ها، بر فرودگاه برهانها و بر شاخصی به‌تمام معنا
*
السّلام علی القتیل المظلوم
سلام بر کشته ستم
السّلام علی اخیه المسموم
سلام بر برادر زهر‌خورانده‌شده‌اش (حسن مجتبی)
السّلام علی علـّـیٍ الکبیر
سلام بر علی اکبر
السّلام علی الرّضیع الصّغیر
سلام بر علی کوچک شیرخوار
السّلام علی الابدان السّلیبه
سلام بر پیکرهایی که دشمنان جامه‌هایشان را هم در ربودند
السّلام علی العترة القریبه
سلام بر عترت و ناموس و نزدیکان و خاندان حسین
السّلام علی‌المـجدّلین فی‌الفلوات
سلام بر رهروان بیابانها (و واحدهای راهگشا و راهپیما)
السّلام علی النّازحین عن الاوطان
سلام بر دور ‌ماندگان از وطنشان
السّلام علی المدفونین بلا اکفان
سلام بر مدفونهای بی‌کفن
السّلام علی الرّؤوس المفرّقة عن الابدان
سلام بر سرهای جدا‌شده از پیکرها
السّلام علیک یا مولای و علی الملائکة المرفرفین حول قبّتک
سلام بر تو ای مولای من و بر فرشتگانی که پیرامون بارگاهت درپروازند
الحافـّین بتربتک
بر گرد تربت تو می‌چرخند
الطّائفین بعرصتک
آستان تو را طواف می‌کنند
الواردین لزیارتک
و به زیارت تو می‌آیند
السّلام علیک
سلام بر تو
فانّی قصدت الیک
من (ما) قصد و آهنگ تو را کردیم
و رجوت الفوز لدیک
و به رستگاری در نزد تو و در راه تو امید بسته‌ایم
السّلام علیک
سلام بر تو
سلام العارف بحرمتک
سلام کسی و کسانی که حرمت و ارزشهای تو را، می‌شناسند
المخلص فی ولایتک
و در رهبری تو، اخلاص و یگانگی می‌ورزند
المتقرّب الی اللّه بمحبّتک
و با محبت تو به خدا تقرب می‌جویند
البرائی من اعدائک
تبری‌جوینده و تبری‌جویندگان (و دارای مرزبندی و مرز سرخ)‌از دشمنان تو (ارتجاع
حاکم بر ایران)
سلام من قلبه بمصابک مقروح
سلام کسی و کسانی که قلبش و قلبشان به مصیبت تو مجروح است
و دمعه عند ذکرک مسفوح
و اشکهای او و اشکهایشان در هنگام یاد تو روان است
سلام المفجوع المحزون الواله المستکین
سلام فاجعه‌زده‌یی محزون، شیفته و سرگشته، بهت‌زده و درمانده و حیران
سلام من لو کان معک فی الطّفوف لوقاک بنفسه حدّ السّیوف
سلام کسی و کسانی که اگر با تو و در کنارت بودند، مؤکداً با جان خویش تو را از لبه
شمشیرها حفاظت می‌کردند
و بذل حشاشته دونک للحتوف
و جان و روان خود را به‌فدای تو نثار مرگها می‌کردند
و نصرک علی من بغی علیک
و پیش رو و پیشاپیش تو به جهاد بر می‌خاستند
و جاهد بین یدیک
و در برابر هرستمکار خیانت‌پیشه‌به یاری تو برمی‌خاستند
و فداک بروحه و جسده و ماله و ولده
و فدای تو می‌کردند جان و روان و مال و فرزندان خود را
و روحه لروحک الفداء
و روحش فدای روح تو
و اهله لاهلک وقاء
و اهل و خاندانش و اهل و خاندان و یارانش، نگاهبان خاندان و یارانت
*
تحوط الهدی و تنصره
گواهی می‌دهم که نگاهبان هدایتی و به یاری آن برمی‌خیزی
و تبسط العدل و تنشره
تو عدالت‌گستری و عدالت را رواج می‌دهی
و تنصر الدّین و تظهره
یاور مکتب و آیین و پشتوانه و پشتیبان آن هستی
و تکفّ العابث و تزجره
سد راه و کیفر‌دهنده کسانی که دین را بازیچه قرار می‌دهند
و تأخذ للدّنیّ من الشّریف
حق پائینی‌ها را از بالایی‌ها و اشراف قوم می‌گرفتی
و تساوی فی الحکم بین القویّ و الضّعیف
و در داوری بین قوی و ضعیف به مساوات عمل می‌کردی
کنت ربیع الایتام
تو بهار یتیمان بودی
و عصمة الانام
ای پناه خلق
و عزّ الاسلام
مایه سربلندی اسلام
و معدن الاحکام
سرچشمه احکام
و حلیف الانعام
ای همگن و همگون با بخشایش و پرداخت
سالکاً طرائق جدّک و ابیک
رهرو روشهای جدت وپدرت
مشبهاً فی الوصیّة لاخیک
و هم‌چون برادرت، عهده‌دار وصیت آنان بودی
و واجهوک بالظّلم و العدوان
دشمنان با ستم و تجاوز با تو رو‌در‌رو شدند
فجاهدتهم بعد الایعاذ الیهم و تأْکید الحجّة علیهم
و تو پس از فراخواندن آنها به پناه خداوند و همه اتمام حجتها با آنان به جهاد برخاستی
فنکثوا ذمامک و بیعتک
لیکن آنان عهد و پیمان شکستند
و اسخطوا ربّک و جدّک
و خشم خدا و جدّت را برانگیختند
و بدؤوک بالحرب
و جنگ با تو را آغاز کردند
فثبّتّ للطّعن و الضّرب
اما تو در برابر ضربه‌ها و زخمها با ثبات قدم ایستادی
و طحنْت جنود الفجّار
لشگر تبهکاران را خرد و خاک‌شیر و آسیاب می‌کردی
و اقتحمت قسطل الغبار
در انبوه گرد و خاک میدان نبرد فرومی‌رفتی
مجالداً بذی الفقار کانّک علیّ ن المختار
با آنها با ذوالفقار در‌می‌آویختی‌هم‌چون پدرت، علی مختارْ
و لم یرعوا لک ذماماً
*
دشمنان در قبال تو هیچ پیمانی را مراعات نکردند
و لا راقبوا فیک آثاماً فی قتلهم اولیائک و نهبهم رحالک
از هیچ گناهی پروا نداشتند، به قتل یارانت و غارت کاروانت پرداختند
و انت مقدّمٌ فی الهبوات
حال آن‌که تو پیشاپیش همه، در گرد و خاک میدان فرو‌می‌رفتی
و محتملً للاذیات
و همه رنج و اذیتها را به‌دوش می‌کشیدی
قدعجبت من صبرک ملائکة السّماوات
و همانا که فرشتگان آسمان از شکیبایی وصبر وپایداری تو درشگفت بودند
*
فاحدقوا بک من کلّ الجهات
پس از هرسو، دشمنان تو را در میان گرفتند
و اثْخنوک بالجراح
با فرود آوردن زخمها بر تو داغ می نهادند
و حالوا بینک و بین الرّواح
و آسایش را از تو می‌ربودند
و لم یبق لک ناصر
و هیچ‌یک از یاران و مجاهدین تو را باقی نگذاشتند
وانت محتسب صابر
و در این حال، تو به رضای خداوند نظر دوخته بودی
تذبّ عن نسوتک و اولادک
با شکیبایی و به تنهایی از حریم و حرمت دفاع می‌کردی
حتّی نکسوک عن جوادک فهویت الی الارض
تا آنگاه که از اسب تیزگام بر زمین افتادی
تطؤک الخیول بحوافرها
آن‌چنان که از یکسو سم اسبهای دشمنان بدنت را می‌کوفت
و تعلوک الطّغاة ببواترها
و از سوی دیگر، شمشیرهای تیز طغیانگران بر تو فرود می‌آمدند
*
فالویل للعصاة الفسّاق
پس وای بر گردنکشان تبهکار
لقد قتلوا بقتلک الاسلام
همانا که در تو و با قتل تو، اسلام را به قتل رساندند
و عطّلوا الصّلوة و الصّـیام
نماز و روزه را عاطل و باطل کردند
و نقضوا السّنن و الاحکام
فرامین و سنتهای خدا را شکستند
و هدّموا قواعد الایمان
پایه‌های ایمان را منهدم کردند
و حرّفوا آیات القرآن
آیات قرآن را تحریف کردند
و همجوا فی البغی و العدوان
و در جهالت این ستمها و تجاوزها فرورفتند
لعنت بر یزید - لعنت بر خمینی
مرگ بر خامنه‌ای - مرگ بر خاتمی - مرگ بر رفسنجانی
*
الّلهمّ لا تدع لی فی هــذا المشْهد المعظّم و المحلّ المکرّم ذنْباً الاّ غفرْته
بارخدایا در این شهادتگاه عظیم و جایگاه ارجمند هیچ گناه و کم و کسری را بر من فرو‌مگذار
مگر بخشوده باشی
و لا عیباًْ الاّ سترته
و هیچ عیب و ایراد و کمبودی را مگر پوشانده باشی
و لا غمّاً الاّ کشفته
و هیچ اندوهی را مگر گشوده باشی
و لا رزقاً الاّ بسطته
و هیچ روزی را مگر افزوده باشی
و لا جاهاً الاّ عمّرته
و هیچ منزلت و موقعیتی را مگر آباد کرده باشی
و لا فساداً الاّ اصلحته
و هیچ‌گونه فسادی را مگر درست و اصلاح کرده باشی
و لا املاً الاّ بلّغته
و هیچ آرزو و آرمانی را مگر محقق کرده باشی
و لادعاءً الاّ اجبته
و هیچ دعایی را مگر اجابت کنی
و لا مضیّقاً الاّ فرّجته
و هیچ تنگنایی را مگر گشایش داده باشی
و لا شملاً الاّ جمعته
و هیچ پراکندگی را مگر گرد هم آورده باشی
و لا امراً الاّ اتممته
و هیچ امر خطیر و مهمی را مگر به تمام و کمال رسانده و گره زده باشی
و لا مالاً الاّ کثّرته
و هیچ دارایی را مگر افزایش و برکت داده باشی
و لا خلقاً الاّ احسنته
و هیچ منش و اخلاقی را مگر پسندیده و نیک کرده باشی
و لا انفاقاً الاّ اخلفته
و هیچ بخشش و انفاقی را مگر ادامه دار و دنباله‌دار نموده باشی
و لا حالاً الاّ عمّرته
و هیچ حالتی را مگر آباد و نیکو کرده باشی
و لا حسوداً الاّ قمعته
و هیچ حسودی را مگر درهم بکوبی
و لا عدوّاً الاّ اردیته
و هیچ دشمنی را مگر سرنگون کنی
و لا شرّاً الاّ کفیته
و هیچ شر و پلیدی را مگر ما را از آن امان بدهی
و لا مرضاً الاّ شفیته
و هیچ بیمار و بیماری را مگر شفا بدهی
و لا بعیداً الاّ ادنیته
و هیچ دورمانده‌یی را مگر بازگردانی و نزدیک سازی
و لا شعثاً الاّ لممته
و هیچ پراکندگی را مگر به همبستگی تبدیل کنی
و لا سؤالاً الاّ اعطیته
و هیچ خواسته و آرزویی را مگر اجابت نمایی
*
الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد الاخیار
بارخدایا بر محمد و آل نکوکردار محمد درود فرست
فی آناء اللّیل و اطراف النّهار
در سراسر شب و در تمامی روز
و اکفنی شرّ الاشرار
و ما را از شر شریران و پلیدان در امان بدار
و طهّـرنی من الذّنوب و الاوزار
و ما را از گناهان و همه بارهایی که بر دوش داریم پاکیزه ساز
و اجرنی من النّار
و از آتش پناهم ده
و ادخلنی دار القرار
و ما را در سرای قرار و قرارگاه فرجامین خود وارد کن
و اغفرلی و لجمیع اخوانی فیک و اخواتی المؤمنین و المؤمنات
و خدایا، من وهمه برادران و خواهران مجاهدم را مشمول مغفرت و بخشایش خود ساز همگی
برادران و خواهرانم را که به تو و راه تو گرویده‌اند
* * *
دعا از وارث زمین و صاحب زمان بود. معلوم است که این کلمات و این مفاهیم و این اشارات و عطف و رابطه‌ها از کسی جز او نیست پس باید که عاشورای امسال را با دعای زیارت خود او تکمیل کنیم: اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا، فاجعل سلاحی (و سلاح المجاهدین علی الخمینی و آل خمینی) بنصرته مشهوراً
بار خدایا هم‌چنان که قلب ما را با یاد او آباد نمودی سلاح مجاهدین را به نصرت او در پیکار آخرین و علیه شجره خبیثه خمینی هرچه آخته‌تر و کارآتر کن.


سخنرانی خانم مریم رجوی - عاشورای حسینی سال 81


در عاشورای حسینی بر پیشوا و مقتدای تاریخی مجاهدان حسین علیه السلام درود می‌فرستیم و به قرائت
سطرهایی از زیارتنامه برمی‌خیزیم: سلام بر تو ای سرور شهیدان، و ای پیامبر جاودان آزادی و رهایی انسان
سلام بر تو ای خون خدا، ای وارث انبیا و ای کسی که انتقام خونت بازپس ناگرفته باقی مانده، ای چراغ هدایت و ای کسی که خون پاکت تا ابد، راهنما و انگیزاننده پیشتازان رهایی انسان باقی خواهد ماند. سلام بر تو ای نور دیده پیامبر خدا و ای فرزند وصی و جانشین او، ای فرزند فاطمه زهرا سرور تمامی زنان، درود خدا بر تو باد و بر همه روانهای پاک و پاکیزه‌یی که به آستان تو فرود آمدند. ای ابا عبدالله راستی که سوگ و مصیبت تو برای ما بس عظیم و سنگین است . پس نفرین خدا بر گروه و دار‌و‌دسته‌یی باد که بنیان تجاوز و ظلم را علیه شما بنا نهاد.
و نفرین خدا بر گروهی که شما را از منزلت و جایگاه واقعی رهبری‌کننده‌تان، دور ساخت، همان مرتبتی که به‌حکم شایستگی‌هایتان سزاوار بودید. ای امام حسین، فدای مطلقه تو در عاشورا، الهام‌بخش حرکت و مقاومت ما در برابر دیکتاتوری و ستم آخوندی بوده است. راهبر این مقاومت، با تأسی به سنت تو، توانسته در حساسترین سرفصلها این مقاومت را به پیش ببرد، حلقات توطئه ومکر دشمن را در‌هم بشکند، و در تاریکترین و سیاهترین
دوره تاریخ ایران و در دوران بدترین نوع استبداد که استبداد زیر پرده دین است، نسلی را تربیت کند که به‌دور از آلودگیهای ارتجاعی و استثماری، از همه‌چیز خودشان گذشته‌اند تا از ارزشهای خدایی و مردمی نگاهبانی کنند و نگذارند دین حنیف اسلام با دروغها و دجالگریهای این آخوندهای پلید و در زیر سم ستوران ارتجاع لگدکوب بشود.
یا حسین، همه افتخارات مجاهدان امروز، تنها جرقه‌یی و پرتوی از خورشید عاشورای توست. پس از خدا می‌خواهیم که به‌حرمت تو، به‌خاطر شأن و جایگاهی که تو در نزد او داری، ما را در انجام مسئولیتهایمان برای دورکردن شر آخوندهای دین‌فروش و غاصب و ستمکار، از سر مردممان موفق و پیروز کند. و سلام بر تو ای زینب کبری، ای قافله‌سالاری که بساط دجالگریها و یاوه‌گوییهای یزید را درهم شکستی؛ به‌طوری‌که قافله عزت و شهادت از هرکجا که عبور می‌کرد، در آن‌جا بذر آگاهی و شورش می‌پاشید و کلام روشنگر و آتشین تو در مسیر کاروان اسیران، خشم مردم را در همه‌جا علیه یزیدیان شعله‌ور می‌کرد. ای زینب کبری، تو بودی که پیام قیام حسین را به اوج رساندی و راه سیدالشهدا را به‌شایستگی ادامه دادی.
ای زینب کبری، طنین خطابه آتشین تو در بارگاه یزید در طی قرون و اعصار هرگز خاموش نشد، تو بر دشمنی که سرمست از پیروزی خودش بود خروشیدی و گفتی: «ای یزید زود باشد که با تندر عدالت خدا روبه‌رو شوی و آرزو کنی که ای‌کاش عاجز و نابینا بودی تا آن‌چه را گفتی و کردی، نمی‌گفتی و نمی‌کردی.
ای یزید، قسم به خدا، تو جز خویشتن را نکشت و جز گوشت و پوست خود را نشکافتی… اگر تقدیر روزگار مرا واداشته که امروز با تو هم‌کلام شوم و تو را مخاطب قرار دهم، اما بدان که نزد من بسا حقیر و بی‌ارزشی و جرم و جنایتت عظیم و مکافات و مجازاتت بزرگ است…»
ای زینب کبری، ای الگوی جاودان زنان انقلابی موحد و مجاهد، این زنان به‌رغم وحشیانه‌ترین، رذیلانه‌ترین و ضدانسانی‌ترین سرکوبها و شکنجه‌ها، با تأسی جستن به تو بود که لحظه‌یی در قیام به وظایف انقلابی خود درنگ نکردند، به‌پا خاستند، سلاح برکف گرفتند، با تمام توش و توان به میدان شتافتند، همه‌چیز خود را فدا کردند، و اینک در بحبوحه سنگین‌ترین نبردها، پرچم فرماندهی این نبرد و این مقاومت ظفرنمون
را به‌دوش دارند. همان پرچم سرخ‌فام حسینی را که تو به دست آنها دادی… پس برای انجام مسئولیتهایمان و برای این‌که شایستگی به‌دوش کشیدن این پرچم و رهروی راه تو را داشته باشیم، از خودت کمک می‌خواهیم…
با تمسک به‌نام و راه تو، از زبان تمام خواهران و مادرانم، از زبان تمام زنان و مردان مقاوم وبه‌پاخاسته ایران، به این آخوندهای جلاد و جنایت‌پیشه باید گفت: ای خمینی‌صفتان یزیدی که به‌نام مطهر حسین بر بالای منابر می‌روید و مثل پیشینیان خود شمر و یزید، تمام حرمتهای خدایی و مردمی را پایمال کرده‌اید، بدانید که همین
مردم و همین زنانی که آنها را کنیز و برده می‌دانید و به هیچ می‌گیرید، اراده کرده‌اند
تا شر شما را از سر این میهن کوتاه کنند. امروز به‌‌چشم می‌بینید که چگونه مردم از راه و رسم فرزندان پیشتازشان، که راه مقاومت تمام‌عیار است، استقبال می‌کنند. زنان و مردان و جوانان به‌پا خاسته ایران،
به چیزی جز پایان دادن به حاکمیت ننگین شما راضی می‌شوند. پس منتظر باشید. شمادین خدا را وسیله کسب و کار خودتان کردید و با دروغ بستن به خدا و دین و آیین حنیف او بدترین پلیدیها و جنایتهارا مرتکب می‌شوید.
ننگ بر شما که به‌نام دین سنگسار می‌کنید، بساط دست و پا بریدن و چشم در‌آوردن و تخت شلاق به‌راه می‌اندازید.
اما بدانید که این وحشیگریها و ارعاب و توهین و تحقیرها که در حق جوانان میهنمان اعمال می‌کنید آتش خشم مردم را علیه شما تیز و تیزتر می‌کند. شما با قتل‌عام زندانیان سیاسی، با وحشیانه‌ترین سرکوبها و با تبلیغات سرسام‌آور در این سالها، تلاش کردید نگذارید نام مقاومت و نام مجاهدین و نام ارتش آزادی و
صدای آزادیخواهی و پایداری و نوای هیچ‌گونه مخالفت از هیچ‌کس برنخیزد. اما جوشش خون شهیدان و برق اراده ملت ایران را دیدید؟ دیدید که نسل مقاومت و ایمان و جوانان غیور ما چگونه جوابتان را می‌دهند؟
بله، این نسل، همان نسلی که می‌خواستید به‌نام دین و به‌نام اسلام و به‌نام حسین او را بفریبید، قسم یاد کرده است که به‌نام حسین و به پیروی از او بساط دین‌فروشی شما ستمکاران را برسرتان خراب کند و قطعاً چنین خواهد کرد. نسلی که در دوران افول ارزشهای انقلابی بهای طراوت، تطهیر و تازگی انقلابی خود و
انقلابی ماندن خودش را هرروز پرداخته و می‌پردازد.
نسلی که با سرفرازی از کورانهای بسیار عبور کرده و اینک در اوج اقتدار و بالندگی پیام‌آور بهار خرمی و بهروزی فردای ایران است. بله، خلقی در اسارت و تحت ستم آخوندی که هرروز جسم و جان و روح و روانش سرکوب و له می‌شود در انتظار است و این نسل باید که به‌عهد خود یعنی سرنگونی این حکومت یزیدی
قیام کند. بگذارید صحبتم را در روز عاشورا خطاب به صاحب این روز یعنی خود امام حسین به پایان
ببرم: ای امام حسین، فروغ جاودان عاشورای تو از فراز تاریخ، بر ارتش آزادی می‌تابد و بالاترین الهام‌بخش مجاهدان راه آزادی است. با تمسک به تو و در پرتو فروغ هستی‌بخش تو با محکم نگه‌داشتن پرچمهای قیام و
مرزبندی و تعهد در دستهایمان، یکبار دیگر تجدید پیمان می‌کنیم.


حسین(ع)، پایمردی صلح و برافروختن عاشورااز جلال گنجه‌ا ی




میلاد حسین(ع) با شگفتی همراه بود چرا که همزمان، خبر شهادت محتومش نیز به میان آمد، اما چنان‌چه
درست نگاه کنیم، شأن حسین(ع) به‌دلایل تحولات بعدی تاریخی به‌طور ناقصی شناخته و قضاوت شد. و در حقیقت، پیام جهاد منتهی به شهادت این سالار شهیدان چونان «نیمی‌از واقعیت» ترویچ شده و میشود که تحریفی بدتر از دروغ و جعل است. در این زمینه هم ناقدان حماسة حسین(ع) که هنوز هم در تجلیل از «امیر المؤمنین یزید بن معاویه» کتاب و مقاله منتشر میکنند و هم علاقمندان و مدافعان عاشورا، تمامی تکیة خود را بر ارزیابی موافق یا مخالف قیام خونین عاشورا گذاشته‌اند و نه نقش عقیدتی - تاریخی حسین (ع). در حالی که وفاداری به واقعیت تاریخی این را ایجاب می‌کند که نه فقط وقایع چند ماه پس از مرگ معاویه بلکه حوادث دو دهه پس از
شهادت علی(ع) و سلطة بنی‌امیه و تمامی مدتی که حسین(ع) راهبری جبهة ضد ارتجاع اموی را به عهده داشت، مورد مطالعه قرار بگیرد. اما دینفروشان منتسب به‌تشیع که قبل از هرچیز سوداگران گریه اند، و در دکانشان از هیچ مکر و دروغی آزرم ندارند، از این خلط مبحث تاریخی بسیار استقبال کرده و تا توانستند به‌تنورش دمیدند.
در این میان، این واقعیت تلخ را هم باید پذیرفت که یک گناه همگانی مسلمین در کتمان یک ارزش بزرگ مبارزاتی در اسلام، عرصه را پیشاپیش برای جولان دادن این بی آزرمان مهیا کرده بود. منظور، کتمان ارزش «جهاد اکبر» است که موجب نوعی کوری یا نزدیک بینی در فهم اسلام و تاریخ پیشوایانش شده و شکوه این پیشوایان بی مانند در عرصة «جهاد اکبر» را نمی بینند یا نادیده می‌گیرند.

میلاد به موازات اعلام سرنوشت شهادت

این رویدادی منحصر به خودش بود که حسین(ع) وقتی در نیمه های سال چهارم هجری متولد شد، همان‌وقت اعلام شد که وی به‌دست گروهی از امت مسلمان به‌شهادت خواهد رسید. آن هنگام، سال سوم هجری،
مسلمانان زخمدار شکست در جنگ احد و در نتیجه منتظر یورش بزرگ دشمن از ناحیة مشرکان مکه بودند. در این میانه، وقتی خبر ولادت این دومین فرزند و پسر فاطمه و علی(ع) به‌پیامبر اسلام(ص) رسید، بسیار شادمان شد اما در اولین دیدار نوزاد که مشحون از شور محبت به او بود، حضرت محمد(ص) برپایة وحی، به‌فاطمه(ع) و دیگر کسان و یاران آگاهی داد که در آیندة همین نواده اش حسین(ع)، به‌دست «همین امت»، مسلمانان، کشته خواهد شد و جزئیات مهمی‌از فاجعه، از جمله زمان آن، «60سال پس از هجرت» و مکان آن را که «سرزمین
بابل» و ناحیة «کربلا» خواهد بود، خبر داد(1). بدین ترتیب، همگان می‌دانستند که حسین ابن علی(ع) به‌شهادت خواهد رسید، اما کمتر دریافتند که این حماسة خونین در پایان یک دوران بلند 20ساله روی داد که مشحون از پایمردی حسین(ع) و وفاداری به‌«پیمان صلح»، میان او و برادر ارشدش حسن ابن علی(ع) از یکسو و میان معاویه ابن ابی سفیان از سوی دیگر به‌امضا رسیده بود و تمامی‌این دودهة طولانی به‌«جهاد اکبر» استوار و
رنج باری گذشت بی آن‌که شکوه این رهبری صبور و مسئولانه حتی نزد مدعیان تشیع خاندان پیامبر(ص) هم چندان دیده و شناخته شود تا چه رسد به‌آموزش و پیام آن که برای معرفی حقیقت اسلام و ارزشهای مبارزاتی این دیانت، حیاتی است.

کتمان برترین ارزش،جهاد اکبر

البته، عنوان و مفهوم«جهاد اکبر» از دیرباز در منابع همة مسلمین وجود داشته و مرهون آموزشی معروف وسط
شخص پیامبر اسلام(ص) است. هنگامی‌که آن حضرت این موضوع را در پایان غزوة بسیاردشوار «تبوک» مطرح فرمود، توجه بسیاری برانگیخت چرا که حضرتش آن غزوه را با همةآزمونهایش، «جهاد اصغر» نامید و مؤمنان را به‌«جهاد اکبر» دعوت فرمود و مفهوم آنرا به‌روشنی توضیح داد که: «جهاد اکبر» همانا مبارزة با «نفس»، یعنی دشمن درونی ونفسانی انسان است(2). آموزشی که لاجرم باید برای مؤمنان جدی پرسشهایی ایچاد میکردکه در مقیاس «جهاد اکبر»، چگونه «مجاهدان» از تارکان جهاد، «قاعدین»، متمایزند و
یا آن‌که مفهوم و مصداق «شهید» و «شهادت» در جهاد اکبر چیست؟دریغا که اصل آموزش و درخشندگی جهاد اکبر هم به سرعت در میان عامة مسلمین فراموش وفراموشانده شد و حتی فقیهان نیز که برای هر «شک و سهو» نماز یا بادهای مبطلات وضوو غیره، هزاران صفحه سیاه کرده اند، سطری در بارة «جهاد اکبر» بحث فقهی نکرده ونمی‌کنند. که مثلاً تارک «جهاد اکبر» از روی عمد و گردنکشی، آیا برای نشستن برمسند قضاوت، مرجعیت، پیشنمازی و غیره، واجد شرایط و عادل شمرده میشود یا خیر؟

تقوی و هوی

اینکه نان پرسشها وجزئیات توسط حضرت محمد(ص)، ریز و به‌تفصیل بیان نشد، باید به‌خاطر پرداختن قرآن
مجید به‌این موضوع باشد، که هرچند با واژه‌یی متفاوت اما آن‌قدر واضح بیان کرده کهدیگر کلام یادشده از پیامبر(ص) تنها یک تأکید بر اهمیت موضوع و یک گواهی بر جایگاه و اولویت مبارزاتی آن است. مگر نه که «تقوی» در قرآن با وضوح و صراحت کافی، به عنوان ارزش ارزشها آموخته شده است و مگر نه که بایستی تنها با همین ملاک به‌ارزش وارجحیت امور و اعمال دینی، از جمله برتری «جهاد اکبر» بر «جهاد اصغر»، راه گشود، چنان‌که باید میان مؤمنان، از جمله در سنجیدن صحابی از صحابی میان اصحاب
پیامبر(ص)، مراتب فضیلت را با همین ارزش مادر تمیز داد. چنان‌که برای تشخیص مراتب صلاحیت در میان ادامه دهندگان همان راه و مرام از جمله در این زمانه، بازهم ملاک تنها همان است، همان که در سورة حجرات تصریح شده است: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»(3). مفهوم و تعریف «تقوی» هم بسیار روشن است و از جمله در متن قرآن، آن‌چه که به عنوان ََََ«ضد تقوی» شناسانده شده است، «اتباع الهوی»4، (تبعیت از میل
نفسانی) و به‌طور صریح «هوا پرستی» است: «اَ فرأیت من اتخذ الهه هواه فاضله الله علی علمٍ»(5). آیا ملاحظه کردی کسی را که هوا و دلخواه خویش را به‌خداوندی خویش گرفته است. پس به‌رغم علم و آگاهیهایش، خداوند سرانجام وی را گمراهی مقرر فرموده است). مشاهده می‌کنیم که این «اتباع» و تبعیت از هوا و هوس خویش، همانا «خود پرستی»، یعنی در ردیف بت پرستی یا پرستش گوسالة سامری، توصیف شده است. و این «هوی
پرستی»، یا «تبعیت نفس»، همان است که طبق آموزش حضرت محمد(ص)، باید در «جهاد اکبر» به عنوان دشمن مهاجم، آماج مبارزة مؤمنان و اهل تقوی باشد. اینچنین، آن «جهاد اکبر» که حضرت محمد(ص) می‌فرمود، همانا مبارزة برای احراز مراتب تقوی و کنار زدن شرک «هوی پرستی» و خودکامگی و دلبخواه زیستن بوده که در قرآن هم آموخته شده بود.

مراتب مجاهدان وقاعدان و شهیدان

بحثی ندارد که «مجاهد»به‌معنی حاضر و فعال در میدان جهاد است، و کسی که در این مسیر جان خود را از دست بدهد، شهید شناخته میشود اما آن‌که از چنین حضور فعال غایب باشد، گو معذور یا بدون‌عذر، قاعد است، که اگر معذور باشد، البته مرتکب نقض فرمان و گناه نشده اما هرگز درمرتبت برتر مجاهد فعال و حاضر هم نیست. مشخص است که مجاهدان برتر، کسانی هستند که حتی در میدان جهاد و شهادت نیز مراقبند تا در درة «به دلخواه» سقوط نکنند، مانند علی(ع) در جنگ خندق، هنگامی‌که بر عمرو بن عبد ودّ چیره شد و خواست کار را تمام کند، عمرو بر چهرة علی(ع) تف کرد، این‌جا همگان دیدند که آنحضرت برخاست و لختی راه رفت تا بر سر عمرو بازگشت. وقتی از وی سبب پرسیدند، فرمود: از کارش خشمگین شدم و لذا درست ندیدم که جهاد را آمیخته با انگیزة خشم خودم دنبال کنم و برخاستم تا خشم شخصی فرو نشانم مگر تنها به‌قصد فرمانبرداری از خداوند(ع) کار را دنبال و تمام کنم. بر همین نسق، شناخت مجاهدان و قاعدان و شهیدان جهاد اکبر روشن است. شخص فعال در میدان نبرد برضد «خودکامگی» و «دلبخواه»، مجاهدی است در میدان جهاد اکبر که اگر
عمرش را اینچنین به‌پایان ببرد، در منزلت شهیدان والای جهاد اکبر جای دارد. و در مقابل، آن‌گاه که کسی تسلیم «نفس» و «دلبخواه» خود شود، خواه در عملی گناه و ناپسند بدینسان تسلیم باشد و حتی در کاری نیکو اما با خودکامگی و خودسری چنین تسلیم شود، قاعد و یک نشست کرده در مصاف جهاد اکبر است. مشخص است که تمیز برترین مجاهد در جهاد اکبر و شهیدانش و همین‌طور بدترین قاعدین، تنها با همین ملاک «تقوی»
و «هوی» که بحث کردیم، خواهد بود.

سید الشهداء ذوسیادتین

حال، به‌سیره و رویة حسین بن علی(ع) برگردیم تا مشاهده کنیم که او که حماسة عاشورا را ثبت تاریخ کرد،
تا کجا یک مجاهد اعظم در جهاد اکبر بوده و در حقیقت، از این بابت نیز یکبار دیگر سید‌الشهداء است و لذا «ذو السیادتین»، یعنی سروری و سیادت در هر دو وجه جهاد اکبر و اصغر. میدانیم که با شهادت علی(ع)، معاویه در صدد اشغال کوفه با توسل به‌زور بود تا از کوتاهترین راه به‌ایجاد سلطنت موروثی دست یافته و دستاوردهای اسلام، از جمله نفی استبداد سیاسی و تعیین زمامدار مبتنی بر اراده و رأی مردم را دور بزند، که پایبندی به‌این رأی و ارادة مردمی‌بخصوص که رویة علی(ع) آزموده و سنت شده بود. از سوی دیگر، مردم عراق و مرکزش کوفه، پایتخت علی(ع)، بسیار متشتت بوده و توان ایستادگی نداشت اما یک جناح مهم شیعیان خواستار جنگ به هر قیمت با معاویه بودند. یک تمایل غیرواقعی که هرچند مدافعانش از دوستان علی(ع) و مردم شریف کوفه بودند، اما غافل که خواستة به ظاهر شجاعانة آنان در راستای تمایل معاویه است که دنبال فرصت جنگی برای تصرف کوفه با زور بود. شیعیان مزبور، به‌همین سبب با امام حسن(ع) برای بیعت به‌توافق نرسیده و او را «عامل ذلت» توصیف کردند و در مقابل از امام حسین(ع) خواستند که بیعت آنان را به‌هدف جنگ با نیروهای شام بپذیرد که او بر حمایت از نظرگاه امام حسن(ع) برخاست. این اولین تماشاگاه شخصیت هر دو برادر، دو امام، حسن و حسین(ع) بود. هر دو مانند همدیگر، با تحمل رنج و اتهام «ذلت»، ایستادگی کردند تا مانع از پیروزی معاویه از یکسو و تلف شدن بیحاصل مردمان و شیعیان رزمآور از سوی دیگر شوند. چنین شد که معاویه، به‌جای فتح کوفه و اعلام سلطنت موروثی، ناگزیر از امضای تعهدنامة صلح با امام حسن(ع) شد که از جمله متعهد شد که حق ندارد برای بعد از خودش خلیفه جعل کند و خلافت آتی به‌انتخاب مردم نهاده شد(6). این یعنی که حسن و حسین(ع) و پیروانشان زیر یک پیمان صلح تا معاویه زنده باشد، امضا گذاشتند که هدفش، چنان‌که اعلام داشتند، از یکسو شکست نسبی معاویه و محروم کردنش از فتح زورمندانه بود و از سوی دیگر،
حراست خون و نوامیس مردم عراق و کوفه که در صورت جنگ و فتح جنگی معاویه، هتک شده و لگدمال می‌شدند. خدمتی بزرگ به‌مردم آسیب پذیر که در برابرش تنها با قدرناشناسی مواجه بوده و حتی از جانب شیعیان شماتت شدند. البته، معاویه پس از استقرار قدرتش براثر صلح یادشده، شتابان دست به‌تمهیداتی زد
که خلافت را از راههای خدعه و توطئة سیاسی در خاندان خویش موروثی و برای پسرش یزید به‌عنوان «ولیعهد»، بیعت بگیرد. وی به‌صحنه‌سازیهای مورد نظر نیز دست زد، اما موقتاً نتوانست چرا که حتی در اطراف خودش کسانی یافت می‌شدند که مقدم داشتن یزید بر حسن و حسین(ع) را ناصواب می‌دیده و به‌معاویه گوشزد می‌کردند که: «بدان، چنان‌چه یزید را بر حسن و حسین مقدم بداری، هیچ عذری در محضر خداوند نداری، در حالی که نیک می‌دانی این دو شخصیت کیستند و چه رویکردی دارند»(7). معاویه اما از سال 50هجری، مدتی پیش از شهادت حسن(ع) به‌مدینه رفت و در مورد تمایلش بر ولیعهدی یزید، با شخصیتهای چندی از جمله با حسین(ع) مذاکره کرد، برخی مانند عبدالله بن عمر، به‌صراحت پاسخ دادند که: «این امر خلافت و زمامداری، یک امر هرقلی، قیصری و کسرایی نیست که پسران وارث حکومت پدران خود باشند»(8). به‌این
ترتیب، موضع مسئولانه و صبور حسن و حسین(ع) به‌گشودن زبانهای دیگری در برابر جبار اموی کمک کرد.
مدتی از این ماجرا نگذشته، امام حسن مجتبی(ع) در اوایل سال 51هجری به‌دست زنش «جعده»، مسموم شد و به‌شهادت رسید(9) و چیزی نگذشت که معاویه بیعت گرفتن برای یزید را دوباره علنی کرد اما با مخالفت شخصیتهای برجستة مسلمین و در رأس همگان با مخالفت حسین(ع) مواجه شد و لذا شخصاً نامه‌های عتاب‌آلودی نوشت که ذیلاً به‌خلاصة پاسخ حسین(ع) به‌نامة تهدید آمیز معاویه نگاه میکنیم که کلید مهمی‌برای روشن شدن
بحث حاضر است

:اعلام وجوب جهاد، ده سال پیش از عاشورا

در پاسخ به‌معاویه، حسین(ع) در نامة خود که اندکی پس از شهادت حسن(ع) در 51هجری و درست 10سال پیش از حماسة عاشورا نوشت، چنین آورد: «نامه‌ات به‌من رسید... نوشتی که گزارشهایی از من دریافت کرده‌ای که انتظار نداشتی... من تا این‌جا عزم جنگ و معارضه با تو نکرده‌ام، در حالی که به‌خاطر ترک چنین معارضه و جنگی از خداوند بیم دارم». تصریح حسین(ع) به‌موضع جهادی خود آشکار است گو که هنوز هنگام چکاچک شمشیرها نرسیده و باید همان راه را با صبوری در عین صراحت دنبال کند. حسین(ع) ادامه میدهد: «با تو و با حزب پیمان شکن و مباح کنندة مرزهای ممنوع، حزب ستمگران و دستیاران شیطان... آیا تو (معاویه) قاتل «حجر» نیستی؟ که او را همراه یاران خاشع و عابدش کشتی؟ کسانی را که با بدعت‌آفرینی دستگاه تو مخالفت داشته و دعوت کنندگان به‌نیکی و بازدارندگان از زشتی بودند(10). اما تو آنها را پس از امان دادن، ستمکارانه و تجاوزکارانه کشتی». این‌جا دلیل مشروعیت اصل این جهاد را تصریح میکند که همانا نقض پیمان و هتک حرمت و خون مردمان نیک است. در بخش دیگر، حسین(ع) می‌گوید: «خدا را ای معاویه، گویی خود را دیگر در شمار امت مسلمان نمی‌دانی و مسلمانان را از خود نمی‌شناسی. آیا تو «حضرمی» را نکشتی که در نامه اش به‌تو نوشت بر دین علی(ع) است(11) و دین علی، دین پسرعمویش محمد(ص) است...
و اما من، (حسین)، هیچ بلیه‌یی را دردناکتر از امارت تو بر مسلمین نمی‌شناسم... و سوگند به‌خداوند که عملی را برتر از جهاد برضد تو سراغ ندارم که اگر موفق شدم، به‌منظور تقرب به‌خداوند جهاد خواهم کرد و اگر موفق نشدم، از موضع دین و مرام، به‌درگاه خداوند توبه و طلب مغفرت کرده و از درگاهش درخواست دارم که مرا به‌امری قادر و موفق بدارد که خود دوست می‌دارد و می‌پسندد». اشاره‌یی دیگر که در عین داشتن موضع جهاد، باید از موضع مرامی‌از خداوند توفیق طلب کرد تا روشی که رضای اوست در پیش گرفته شود، گو که جهاد در قالبهای دشوارتر، یعنی «جهاد اکبر» باشد. در خاتمه، حسین(ع) مهر می‌کند که انتخاب مشی و روش را نه بر پایة بیم صورت می‌دهد چنان‌که از آغاز و در کنار برادرش حسن(ع) هم چنین نبود. این بود که نامه را چنین پایان می‌دهد: « اما تهدیدهایت...، پس هرچه کید و حیله که دوست می‌داری برضد من ساز کن...». اندکی پس از این، معاویه خود به‌مدینه آمد. و پس از ملاقاتها و خریدن برخی اشخاص، سخنرانی عمومی‌برپا کرد و در مورد ولیعهدی یزید گفت: «سوگند به‌خدا که اگر کسی بهتر از یزید یافته بودم، هرآینه برای او بیعت می‌گرفتم». ناگهان و در برابر چشم همگان، حسین(ع) برخاست و ندا در داد که ای معاویه: «سوگند به‌خداوند تو کسانی را
واگذاشتی که در نسب و دیانت بسی برتر از یزید هستند». معاویه با خشم گفت: گویا خودت را می‌گویی؟ حسین(ع) فرمود: «آری» و افزود: «موضع تو دروغ و خلاف است و یزید یک شراب‌خوار و مشتری بازار عشرت و خوشگذرانی است»12. در بارة اهمیت این کلام، چندان سخنی لازم نیست. غریوی از حنجرة حسین(ع) که نه
معاویه و نه کسی دیگر، نیارست به‌تکذیب و تردید آن‌چه حسین(ع) در مورد یزید برمی‌شمرد، برخیزد.

پانویس:----------------

1 - گستردگی روایت و
راویان این کلام از پیامبر(ص) از جمله در منابع اهل سنت بسیار جلب توجه می‌کند. منبع مهم «تاریخ دمشق»، از «ابن عساکر» که به‌طور معروف، «تاریخ ابن عساکر» خوانده می‌شود. ذیل تذکرة «الحسین بن علی ابیطالب بن...» در جلد چهاردهم، یک مجموعة قابل توجه احادیث مربوطه را گردآوری کرده و حدیث خبر شهادت حسین توسط پیامبر(ص) و با ذکر جزئیات یادشده، یعنی متن، زمان، مکان و...، را به‌روایت از عایشه، ام سلمه،
زینب (از میان زنان پیامبر) و از علی(ع) و جابر و تعداد دیگری از مشاهیر صحابه ثبت کرده است. الحافظ، علی بن الحسن بن هبة الله، ابن عساکر، وفات571هجری.

2 - در منابع اسلامی، این آموزش را در چندین موقعیت از پیامبر(ص) ثبت کرده‌اند. هرچند که دعوت به‌«جهاد اکبر» پس از سختیهای غزوة تبوک، بیشتر تکان‌دهنده بود. این جنگ به‌فرماندهی شخص پیامبر(ص) در ماه رجب سال 9هجری برای مهار متجاوزان روم از شمال عربستان بود. یعنی تنها 10ماه پس از فتح بزرگ مکه و طایف و... در این جنگ، برخلاف معمول همیشه، حضرت محمد(ص) پیشاپیش به‌مجاهدان رکابش که اغلب بسیار فقیر و در آن هنگام سال در عسرت بودند، تمامی‌سختیهای استثنایی این مأموریت را تشریح کرد
و مؤمنان چنان درخشیدند که در حالات یکایک مشاهده می‌شد. چنین بود که رومیان بدون درگیرشدن، عقب‌نشینی کردند. رویدادهای عزیمت پیروز به‌تبوک و مجموع آیه‌های قرآن که در خلال آن نازل شد، قسمت مهمی‌از تاریخ و آموزشهای اسلام است.

3 - «هان این مردمان، به‌طور مؤکد ماییم که شمایان را آفریدیم، از مرد و زن، و شمایان را در هیأت ملتها و قبایل قرار دادیم تا همدیگر را بازبشناسید. مؤکداً گرامیترین شمایان با تقواترین شمایان است. همانا خداوند است که دانا و خبیر است». سورة حجرات(49)آیه13.
4 - «المنجد»: «الهوی، جمع اهواء، ارادة النفس و میلانها الی ما تستلذّ» هوا کهجمع آن اهواء است، قصد نفس انسان و تمایلش به‌لذایذ است.

5 - آیة23 از سورة «الجاثیه» (45).

6 - این قول را هم در منابع عامه و هم شیعه می‌یابیم. عامه، تاریخ الخلفاء. تألیف عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی. وفات911. ج1، شیعه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین. نقل از بحار الانوار، ج44جدید و محمد بن شهرآشوب، وفات588هجری، در مناقب


7- مانند احنف بن قیس که از جمله به‌معاویه هشدار می‌داد که: «واعلم ان قدمت یزید علی الحسن و الحسین، و انت تعلم من هما و الی ما هما...». مراجعه کنید به‌مأخذ معروف، کتاب «الامامه و السیاسه»، تألیف « ابن قتیبة دینوری»، وفات276هجری.


8 - از همان «السیاسه و الامامه». هرقل، عنوان امپراتوران مصر قدیم. قیصر، عنوان امپراتوران روم و کسری، عنوان امپراتوران ایران قدیم بود.
9 - در تاریخ این شهادت هم با اختلاف مواجه هستیم. مطابق معروف نزد شیعیان، شهادتامام حسن(ع) در 28صفر، ماه دوم از سال51هجری واقع شد ابن قتیبه هم همین تاریخ را نوشته است. اما ابن اثیر در الکامل و برخی دیگر، سال49 نوشته اند و ذهبی سال50 را ذکر کرده‌اند. اما در علت خیانت جعده، مطابق منابع مختلف، این زن با پول و وعدة ازدواج با یزید بن معاویه، خریده شد و در مقابل، دست به‌این جنایت زد. وی سپس به‌آن پول رسید اما در مورد ازدواج با یزید به‌وی گفتند: به‌تو که همسری با منزلت حسن(ع) را کشتی، چگونه اعتماد کنیم.
10 - حجر بن عدی، از صحابة نامور و از شیعیان شایسته که از معاویه تبعیت نداشت و معاویه واسطه برانگیخت و به‌وی و یارانش امان داد تا دست از سلاح بردارند و سپس دستگیرشان کرد و به‌شام احضار نموده کت بسته و در حال شکنجه گسیل شدند اما نزدیک شام دژخیمان را فرستاد که اگر بیعت نکنند آنها را بکشند. حجر و یارانش نپذیرفتند و شهید غدر و خیانت معاویه شدند. جنایتی که با اعتراض بسیاری از جمله اعتراض ام‌المؤمنین عایشه مواجه شد.

11 - از اصحاب و شیعیان وفادار علی(ع) که معاویه او را هم شبیه «حجر» با غدر به‌دام انداخت و به‌شهادت رسانید.
12 - تمام موارد این قسمت از همان «الامامه و السیهاس».