یک علامت هفت (پیروزی) علیه رژیم ایران. در هفته اینده خیابانهای تهران از هواداران جمهوری سلامی و مقاومت کنندگاه بر علیه انها پر خواهد شد.
نسیم با دو بشقاب از شیرنی بر روی میز اتاق پذیرایی، به همراه میوه و همچنین پسته و فند...ق با احتیاط به اتاق میاید. او در این منطقه خانه دار است. اما در ماه یونی گذاشته او خانه اش را با تظاهراتهای عوض کرد. (در تظاهرات ها شرکت کرد). اومیگوید که 30سال است ما ساکت بوده ایم. حالا خیلی وقت است که ما نمیتوانیم در خانه بمانیم. نه برای اینکه برای خودمان بهتر شود بلکه برای اینده فرزندانمان. وقتی که من جوان بودم خارجی ها به ایرانیان احترام میگذاشتند اما حالا ما برای انها تروریست هستیم. من انچه را که میخواهم نمیتوانم انجام بدهم. حالا دختر من هم نمیتواند ان لباسی را که میخواهد بپوشد. …11فوریه پر خواهد شد و نسیم هم دوباره در جایی قرار میگیرد و شعارهای خود را فریاد میزند. او میگوید که من از مرگ نمیترسم. این جنبش سبز که جنبش مقاومت ایران نامیده میشوند از همه شرایط و موقعیتها استفاده میکند تا به خیابانها بیاید و تظاهرات بکند. اخرین بار که مردم به خیابانها امدند، 27دسامبر،روز عاشورا بود. زنان و مردان، پیر و جوان، همه خانواده در خیابان بودند . تعدادی انتخاب کرده بودند که در ماشین هایشان بنشینند و همبستگی خود را نشان بدهند و عده ای دیگر در گروههای کوچک پخش شده بود و علامت پیروزی (هفت) را با دستانشان نشان میدادند. در چهارراه ها انبوه مردم وجود داشت. در انجا مردم صورت های خود را پوشانده بودند و این شعر را میخواندند که "مرگ بر خامنه ای" و سطلهای اشغال را اتش میزدند و دود سیاهی به هوا میرفت. در اخر صدای خفیف شنیده شد و بعد موتورسیکلتهای نیروهای امنیتی سررسیدند و تمام محل تبدیل شد به یک منطقه جنگی. حامد یک معلم انگلیسی 32ساله دوستانش زخمی و دستگیر شد در مراسم عاشورا. چند روز بعد او در یک رستوران نشسته بود و بستنی میخورد و شوخی میکرد. خیلی ها در خیابانها حمایت از رهبر اپوزیسیون موسوی را تمام کرده اند و براي انقلاب فریاد میزنند برای انقلاب اما حامد تظاهرات میرود برای رفورم و اصلاحات.او میگویدکه من هیچ مشکلی با جمهوری اسلامی ندارم اما من خواهان برابری و عدالت هستم. من میخواهم بتوانم کنسرت بگذارم با نوارهای خودم و دوستان دخترم را ببینم، بدون اینکه در وحشت و ترس باشم از اینکه چیزی اتفاق میافتد. در یک تظاهرات حامد دستگیر شد و به یک زندان در بیرون شهر برده شد. وی میگوید که من را یکی به یکی کتک میزدند با لگد و ضربه و چوب و کابل و شک برقی.بعد از سه روز شکنجه وی را به زندان فرستادند و در انجا او در یک سلول با پنج مرد جوان دیگر بود که انها قبلا در زندان بدنام کهریزک بودند.حامد میگوید: من نمیتوانم انچه را دیدم باور کنم. کف پاهایشان از زخمهای خونین پوشیده شده بودو چشمشان چرک کرده بود. جرم انها هم فقط شرکت در تظاهرات بوده است و دونفر از انها لباس سبز پوشیده بودند. از ماه یونی گذشته هزاران نفر از مردم با همین نوع که حامد وان دوستان هم سلولیسش مواجه شده بودند، برخورد کرده اند. برطبق گفته او این یکی از دلایلی است که تظاهرات عاشورا اینقدر خشونت امیز شد. حامد میگوید که بعد از شش ماه که مردم کتک خورده اندو به زندان افتاده اند، مردم مستاصل شده اند و میخواهند که این ضربات رابرگردانند (انتقام بگیرند)دختر 23ساله نسیم به نام شیرین یک نگاهی به مادرش کرد. موقعی که مادرم میگوید که او اماده مردن است من معمولا به او خاطر نشان میکنم که من به تو نیازمندم.دختر نیز به همراه فامیلش به تظاهرات میرود و او محتاط تر از مادرش است.شیرین میگوید که مادران و پدران ما بیشتر احساس مسئولیت میکنند زیرا که انها در انقلاب شرکت کرده بودند. اما ما احاس مسئولیت میکنیم نسبت به والدینمان که دوباره ما را قربانی نکنند به همان شیوه ای که خودشان انجام دادند. عبدالرحیم انقلاب را با روزهای جنبش مقایسه میکند ولی او تفاوت های زیادی میبینداو میگوید که ا مروز روز زنان است.انها در جلوی صف هستند و این خیلی مهم است. اما در این بار هیچ رهبری نیست و مردم نمیدانند که چه میخواهند. انها میدانند که فقط تغییر را میخواهند. انقلاب با سرعت و شتاپ پیش میرود و من فکر میکنم که بهتر است که تغییرات ارام صورت گیرد من نمیخواهم و امیدوارم که تند و سریع پیش نرود. (منظورش این است که رفرم و اصلاحات میخواهیم و نه انقلاب